بازگشت

معراج حضور



يک فروغ و آنهمه رخسار، روي نيزه ها

شد تماشائي خدا انگار روي نيزه ها!
مي طپد پيش نگاه مرده ي نامردمان

عشق- صد آئينه در تکرار- روي نيزه ها
آسمان!، من آنهمه خورشيد در خون خفته را

يافتم با چشم اختربار، روي نيزه ها!
پيش ازين بر خاک مقتل بود معراج حضور

خوش تجلي کرده اند اين بار روي نيزه ها!
آستينم را، کلاف اشک گوهر کرده ام

يوسفند و گرمي بازار، روي نيزه ها!
کاروان را، منزل غربت جدا افتاده بود

همرهان را تازه شد ديدار، روي نيزه ها!
تا بماني سرخ رو تا صبح محشر، اي شفق!

بوسه از لبهايشان بردار روي نيزه ها

آسمان! اگر اختران خويش را گم کرده يي

شرحه شرحه، عشق را بشمار روي نيزه ها!
کوفه کوفه داس و خنجر بود و، از آل علي

صد گلستان لاله شد تبدار، روي نيزه ها

جعفر رسول زاده (آشفته)