بازگشت

گوشوار عرش




آن گوشوار عرش که گردون جوهري

باراني پراز گهرش بود شتري



ديدش ملک بخش جهاندار خرقه پوش

خسرو نشان صوفي و سلطان حيدري



در صورتش معيّن و در سيرتش مبيّن

آيات ايزدي و صفات پيمبري



در بحر شرع ، لولوي شهوار و همچو بحر

در خويش غرقه گشته ز پاکيزه گوهري



اقرار کرده حر يزيدش به بندگي

خط باز داده روح امينش به چاکري



لب خشک و ديده تر شده از تشنگي

و آنگه طفيل خاک درش خشکي وتري



از کربلا بدو همه کرب و بلا رسيد

آري همين نتيجه دهد ملک پروري



گلگون هنوز چنگ پلنگان کوهسار

از خون ِ شاه ِ شهيدان ِ روزگار




خواجه كرماني