بازگشت

اما حيف






نخستين کس که در مدح تو شعري گفت، آدم بود

شروع عشق و آغاز عزل شايد همان دم بود



نخستين اتفاق تلختر از تلخ در تاريخ

که پشت عرش را خم کرد، يک ظهر محرم بود



مدينه نه، که حتي مکه ديگر جاي امني نيست

تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود



فتاد از پا کنار رود، در آن ظهر دردآلود

کسي که عطر نامش آبروي آب زمزم بود



دلش مي خواست مي شد آب شد از شرم، اما حيف!

دلش مي خواست صد جان داشت، اما بازهم کم بود!



اگر در کربلا طوفان نمي شد، کس نمي فهميد

چرا يک عمر پشت ذوالفقار مرتضي خم بود؟!




عليرضا قزوه