بازگشت

گل كرد خورشيد



روزي که در جام شفق، مل کرد خورشيد

بر خشک چوب نيزه ها، گل کرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم

خورشيد را بر نيزه، گوئي خواب ديدم!
خورشيد را بر نيزه، آري اين چنينست

خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگينست
من زخم خوردم، صبر کردم، دير کردم

من با حسين از کربلا شبگير کردم
آن روز در جام شفق، مل کرد خورشيد

بر خشک چوب نيزه ها گل کرد خورشيد

فريادهاي خسته سر بر اوج ميزد

وادي به وادي خون پاکان موج ميزد
بيدرد مردم ما، خدا! بيدرد مردم

نامرد مردم ما، خدا! نامرد مردم
از پا حسين افتاد و، ما بر پاي بوديم!

زينب اسيري رفت و، ما بر جاي بوديم!
از دست ما بر ريگ صحرا نطع کردند

دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفي را سر بريدند!

مرغان بستان خدا را پر بريدند!
در برگريز باغ زهرا، برگ کرديم!

زنجير خائيديم و صبر مرگ کرديم!
چون بيوگان، ننگ سلامت ماند بر ما

تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما!
روزي که در جام شفق مل کر
د خورشيد

بر خشک چوب نيزه ها گل کرد خورشيد



علي معلم