بازگشت

قيامت برخاست!



قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست

با قضا گفت مشيت که: قيامت برخاست!
هر طرف مي نگرم، روي دلم جانب تست

عارفم بيت خدا را، که دلم قبله نماست
دشمنت کشت، ولي نور تو خاموش نشد

آري آن نور، که فاني نشود نور خداست
بيدق سلطنت افتاد کيان را، ز کيان

سلطنت، سلطنت تبت که پاينده لواست
نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم

ظالم از دست شد و، خانه ي مظلوم بجاست

زنده را، زنده نخوانند که مرگ از پي اوست

بلکه زنده ست شهيدي که حياتش ز قفاست
دولت آن يافت که در پاي تو سر داد ولي

اين قبا، راست نه بر قامت هر بيسر و پاست
رفت بر عرشه ي ني تا سرت اي عرش خدا

کرسي و لوح و قلم بهر عزاي تو بپاست

فتح الله فؤاد کرماني (فؤاد)