بازگشت

قيام حسين



اي شه که جبرئيل امين شد غلام تو

شد پايدار دين خدا از قيام تو
چون ابر نوبهار بريزد ز ديده اشک

آيد چو بر زبان محب تو نام تو
از هرچه داشتي چو گذشتي به راه دوست

باشد ز هر مقام فزونتر مقام تو
با آنکه بود آب براي همه حلال

اي چشمه ي حيات چرا شد حرام تو

در حيرتم که بر لب آب از عطش چرا

شاها کبود شد لب ياقوت فام تو
ما را هواي کوي تو پيوسته در سر است

چون اوفتاده مرغ دل ما به دام تو
از دوده آه، چشمه ي خورشيد تار شد

آتش زدند چون که ز کين بر خيام تو
در کام ما هماره بود تلخ زندگي

ز آن رو که تشنه، اي شه دين بود کام تو
(قدسي) از آن به ياد شراب طهور نيست

نوشيده چون شراب محبت ز جام تو

غلامرضا قدسي