بازگشت

قحط آب



اندر آندم با عموي خويشتن

کودکان بودند تا گرم سخن
ناگهان آمد سکينه با شتاب
خاطراتي داشت سخت از قحط آب

مشک خشکي کز حرم آورده بود
بر عمومي نازنين آن را نمود


گفت: اي ابر کرم، شايد اگر

افتدت بر جانب دريا گذر
زان که اندر خيمه ها از قحط آب

گشته مشکل کار آل بوتراب
در خيام از آب اگر خواهي اثر

نيست جز در چشمه چشمان تر
چون تو ميداني که بي آب روان

گل نمي پايد به صحن گلستان
ويژه گلهاي گلستان رسول

کابياري گشته با چشم بتول
گر گلي از اين گلستان کم شود

گلشن دين گلخن ماتم شود

صابر همداني