بازگشت

قبله ي اهل صفا



بر عهد خود ز روي محبت وفا نکرد

تا سينه را نشانه ي تير بلا، نکرد
تا دست رد به سينه ي بيگانگان نزد

خود را مقيم درگه آن آشنا، نکرد
تا هر دو دست ر به ره حق ز کف نداد

در کوي عشق، خيمه ي دولت به پا نکرد
تا از صفاي دل، نگذشت از صفاي آب

خود را مدام، قبله ي اهل صفا، نکرد
شرح غم شهادت او را به نينوا

نشنيد کس، که چون ني محزون نوا نکرد
در کارزار عشق، چو عباس نامدار

جان را کسي فداي شه کربلا نکرد
تا داشت جان، ز جانت مقصد نتافت رخ

تا دست داشت، دامن همت رها نکرد

در راه دوست از سر کون و مکان گذشت

وز بذل جان خويش درين ره، ابا نکرد
خالي نگشت کشور الا ز خيل کفر

تا دفع خصم دوست به شمشير لا نکرد
از پشت زين به روي زمين تا نيوفتاد

از روي غم، برادر خود را صدا نکرد!
ره را به خصم، با تن بيدست بست، ليک

لب را به آه و ناله و افسوس، وانکرد
دل سوخت زين الم، که به ميدان کارزار

دشمن هر آنچه تير به او زد، خطا نکرد!
>

محمد علي مجاهدي (پروانه)