فصل خون
ابر بخون آلوده گريد در بهاران
در شط خون جاريست، روح سرخ باران
در کوچه باغ کربلا بر پاي گلها
خون مي چکد از پنجه ي سبز چناران
در فصل خون، داس مه نو در درو بود
از اختران، در آسمان سوگواران
باغ و بسيط خاک، مي شد پر ستاره
از ريزش آواز خون آبشاران
در قتلگه، بوي بنفشه بود و لاله
در خيمه بر رخساره ي گل، داغ ياران
باران بروي برگ برگ نازک گل
با خون نويسد، داستان داغداران
نطع چمن، صحرا به صحرا، غرق خونست
از قتل عام دردناک لاله زاران
علي جلوه