بازگشت

افتخار آفريده، آمده ام



از سفر، داغديده آمده ام

دل ز هستي بريده، آمده ام
زينبم من، که از ديار عراق

رنج و حسرت کشيده، آمده ام
اينک از شام با لباس سياه

چون شب بي سپيده آمده ام
شادي دهر را ز کف داده

غم عالم خريده، آمده ام

گر چه با قامتي رسا، رفتم

نک به قدي خميده آمده ام
پيکر پاک سروقدان را

به روي خاک ديده آمده ام
دسته گلهاي نازنينم را

دست بيداد چيده، آمده ام
ديده ام يک چمن گل پرپر

خار در دل خليده، آمده ام
پاي هر گل، گلاب ديده ي من

با تأثر چکيده، آمده ام
سربلندم که با اسارت خويش

افتخار آفريده، آمده ام
تار و پود ستم به تيغ سخن

با شهامت دريده آمده ام
پي محو ستم، اگر رفتم

با همان عزم و ايده آمده ام
از کنار مجاهدان شهيد

وز جهاد عقيده آمده ام
بارها از سر حسين عزيز

صوت قرآن شنيده، آمده ام
گر رود خون ز ديده ام، نه عجب

من که بي نور ديده آمده ام

هدفم اعتلاي قرآن بود



به مرادم رسيده، آمده ام


شاهد صبح و شام من (شفق)ست

کز سفر، داغديده آمده ام



شفق