بازگشت

علمدار



فريادي ز غوغاي تو در بام افتاد

کز پا توان سرکشان شام افتاد
در خون سرخت عاشقي مدهوش رقصيد

در کار عشقت عقل بي فرجام افتاد
تا از رگانت جوهري مستانه جوشيد

شوري در آهنگ غريب جام افتاد
صد کهکشان خورشيد از چشم تو سوزد

تا گيتي از چشمان تو خون فام افتاد
شوقي دوباره از دمن خونين نبضت

در متن سرخ سينه ي اسلام افتاد

با گردش شام تو در انديشه ي چرخ

آوازه ي گمگشتگان نام افتاد
خشکيده لبهاي افق را کرد سيراب

مشک علمدارت اگر ناکام افتاد
با ياد تو از هيبت بانوي پيغام

خشم نجيب حيدري در شام افتاد
چون از طواف کعبه تا مقصود رفتي

از قامت افلاکيان احرام افتاد



محمد هاشمي فرد (ساجد)