بازگشت

ظهر عشق



اي بسته بر زيارت قد تو قامت، آب

شرمنده ي محبت تو تا قيامت، آب
در ظهر عشق، عکس تو لغزيد در فرات

شد چشمه ي حماسه ز جوش شهامت، آب
دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت

اوج گذشت ديد و، کمال کرامت، آب
بر دفتر زلالي شط، خط لا کشيد

لعلي که خورده بود ز جام امامت، آب
لب تر نکردي از ادب، اي روح تشنگي!

آموخت درس عاشقي و استقامت، آب
ترجيع درد را- ز گريزي که از تو داشت-

سر مي زند هنوز به سنگ ندامت، آب
سوگ ترا ز صخره چکد قطره قطره، رود

زين بيشتر سزاست به اشک غرامت، آب
از ساغر سقايت فضلت، قلم چشيد

گسترد تا حريم تغزل، زعامت آب
زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت

بر تربت تو بود نشان و علامت، آب!

از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست

گر بگذرد ز آتش دوزخ، سلامت آب!
آمد به آستان تو گريان و عذرخواه

با عزم پاي بوسي و، قصد اقامت، آب
مي خوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را

در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب!

خسرو احتشامي