بازگشت

صاحب لوا



در کنار علقمه سر وي ز پا افتاده است

يا گلي از گلشن آل عبا افتاده است
در فضاي رزمگاه نينوا با شور و آه

ناله جانسوز ادرک يا اخا افتاده است
از نواي جانگداز ساقي لب تشنه گان

لرزه بر اندام شاه نينوا افتاده است
ناگهان از صدر زين افکند خود را بر زمين

ديد بسم الله از قرآن جدا افتاده است
تا کنار نهر علقم بوي عباسش کشيد

ديد بر خاک سيه صاحب لوا افتاده است

دست خود را بر کمر بگرفت و آهي برکشيد

گفت پشت من ز هجرانت دو تا افتاده است
خيز بر پا کن لوا آبي رسان اندر حرم

از چه رو بر خاک اين قد رسا افتاده است
بهر آبي در حرم طفلان من در انتظار

از عطش شوري نگر در خيمه ها افتاده است
هر چه شه ناليد عباسش ز لب، لب بر نداشت

ديد مرغ روح او سوي سما افتاده است
گفت پس جسم برادر را برم در خيمه گاه

ديد هر عضوي ز اعضايش سوا افتاده است
حال زينب را مگو «علامه» از شه چون شنيد

دست عباس علمدارش جدا افتاده است



محمد علامه