بازگشت

سلامي ز دارالعماره...


"يا مسلم بن عقيل"

شبي كه ديده خود پر ستاره ميكردم

براي غربت دل فكر چاره ميكردم

به دانه هاي چو تسبيح اشك در دستم

براي آمدنت استخاره ميكردم

اگر نشد كه دوباره به پاي تو افتم

سلام بر تو ز دارالعماره ميكردم

من از محله آهنگران بي احساس

گذر نمودم و دل پر شراره ميكردم

يكي سفارش تير سه شعبه اي ميداد

وان يكاد نذر شير خواره ميكردم

غريبتر زدلم روزگار چون ميخواست

به كودكان غريبت اشاره ميكردم