بازگشت

سقا مي سوخت!



از عطش تا جگر زاده ي زهرا مي سوخت

حرمش لاله صفت تشنه به صحرا مي سوخت
آب، مهريه ي زهرا و در آن دشت بلا

از چه رو گلشن او بر لب دريا مي سوخت؟!
همچو مجنون که شکيبا نبود در غم عشق

در فراق رخ اکبر، دل ليلا مي سوخت
اصغر آن غنچه ي نشکفته ي گلزار رباب

بر سر دست نوازشگر بابا مي سوخت
حرم آل علي سوخت چنان زآتش کين

که ز هر شعله ي آن گنبد خضرا مي سوخت
از غم تشنگي و سوز جگرهاي کباب

سينه ي علقمه چون سينه ي سقا مي سوخت
زاده ي ساقي کوثر ز عطش بر لب آب

بعد هفناد و دو تن، يکه و تنها مي سوخت
در کنار بدن بيسر پروانه ي عشق

زينب غمزده چون شمع، سراپا مي سوخت
کربلا دشت بلا بود و، چنان وادي طور

خيمه ها چون شجر سينه ي سينا مي سوخت
چشم خونبار قلم از دل (رودي) مي گفت:

کاش از آتش اين واقعه، دنيا مي سوخت



حسين پروين مهر