بازگشت

سرآمد مردان



سلطان دين، سرآمد مردان حق، حسين (ع)

کاو مظهر حقيقت و مرآت حق نماست
کان جلال، کوه شکوه، آسمان جاه

چهر کمال، چشم هنر، چشمه ي صفاست
مرد نبرد، رايت جهد، آيت جهاد

خصم نفاق، دشمن جور، آيت جفاست
مفتاح فيض، مهد سخا، معدن کرم

مصباح شرع، شمع هدي، مشعل خداست
دستور عقل، دست خرد، درس راستي

پايان خوف، پاي امان، پايه ي رجاست
مفهوم سرفرازي و مقصود افتخار

منظور سربلندي و معناي اعتلاست
هر زخم را معالج و هر درد را طبيب

هر کور را عصا کش و هر لنگ را عصاست
بي لطف او نهال عمل، شاخ بي ثمر

بي مهر او، چراغ هدي، شمع بي ضياست
خلد از براي بنده ي او اولين مقام

داغ از براي دشمن او آخرين دواست
هر ذره اي ز خاک سر کوي او بود

خاکي که همچو آب بقا مايه ي بقاست
آن دل که جاي او شد و جاي خيال او

آيينه ي سکندر و جام جهان نماست
از خون اوست گر که خورد بيخ شرع آب

وز جهد اوست گر که چنين کاخ دين بپاست
تا حشر، رادمردي و جانبازي حسين















r> اندر خور ستاش و تحسين و مرحباست


از يمن استقامت و ايمان و صدق او،

نيروي دين فزود و هياهوي کفرکاست


رفتار او، دو دست هوس را چو دستبند

گفتار او دو چشم خرد را چو توتياست





باغ رضا و گلشن دين را چو باغبان

يار خدا و کشتي حق را چو ناخداست


برخاست تا کند قد مردانگي بلند

آنجا که غير مردم نامرد، برنخاست


بهر خدا ز هستي خود دست شست و گفت:

در راه دوست مي دهم آن را که دوست خواست


فرموده هاي او همه فرموده ي نبي است

فرموده ي نبي همه ي فرموده ي خداست


فرمود: بهر آنکه به مردي علم بود

خواري مصيبت است و سرافکندگي بلاست


فرمود: ما چگونه فرود آوريم سر

در پاي آن کس که روان در خط خطاست


فرمود: هر کسي که بدان يار بسته عهد

گر رو کند به درگه اغيار بي وفاست


همت رفيق ما و بزرگي نديم ما

مردي مرام ما و شهامت شعار ماست


کي کار ظالمان کند آن کس که عادل است

کي يار اشقيا شود آنکوز اتقياست


ما حق خود ز دست بناحق نمي دهيم

زيرا که حق ماست مقامي که حق ماست


تسليم امر پست تر از خود کجا شود؟!

آن را که همچو ما به رضاي خدا رضاست


مردن به نام خوبتر از زندگي به ننگ

کان عزت و غنا بود، اين ذلت و عناست





ابوالقاسم مردان (حالت)