روز خون
در روز خون ، ثوابت و سيّار، مويه کرد
ابر بهار و ديده کهسار مويه کرد
سنگ ستم شکافت چون فرق کريم حق
گل قطره هاي خون گهربار مويه کرد
تير سه شعبه چون صدف سينه اش دريد
چشم زمانه ، با غم بسيار مويه کرد
مشتي ز خون سينه خود بر سما فشاند
کز شوق وَصل ، با لب خونبار، مويه کرد
عرش خدا به روي زمين تا ز زين فتاد
گرد و غبارِ کرب و بلا، زار مويه کرد
اندر کنار خيمه خروشيد ذوالجناح
با يال غرق خون ِ گرانبار مويه کرد
زينب چون ديد اسب حسين است بي سوار
زد صيحه ، در برابر اغيار مويه کرد
تا بر زمين فتاد ز زين نعش آفتاب
بر تن نمود، زينب او ارذل ثياب
سيد محمد شفيعي