بازگشت

ابوفاضل



از علي ام بنين، تا پسري پيدا کرد

چرخ تابان ولايت قمري پيدا کرد
نونهالي به جهان آمد از شير خدا

که از او نخل شجاعت ثمري پيدا کرد
جاي دارد که بني هاشم بالد بر خويش

کز مه چرخ، مه خوبتري پيدا کرد
مه جبين کودکي افروخت رخ انور خود

که از او دوش علي زيب و فري پيدا کرد
شايد ار ام بنين فخر کند بر مريم

که چو عيسي پسر ناموري پيدا کرد

باب حاجات ابوفاضل، عباس که دل

حاجت خويش بدو برد و دري پيدا کرد
تشنه کامان را سقاي وفادار رسيد

وادي تف زدگان رهسپري پيدا کرد
ديده بگشود چو بر روي حسين از سر شوق

همچو عنقاي و لا بال و پري پيدا کرد
نطق الکن نبود لايق گفتار بلند

گوئي از لطف به «طائي» نظري پيدا کرد

طائي شميراني