بازگشت

رإيت هلال غم




هلال ماه محرم گشوده آغوشش

مگر ز وصف حسينم که گفته در گوشش



عجب عزاي غريبي بود که صدها سال

گذشته است و، جهاني بود سيه پوشش



خيمه ماه محرم زده شد در دل ما

باز نام تو شده زينت هر محفل ما



جز غم عشق تو ما را نبود سودائي

عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما



همه جا شور عزاي تو بپا مي بينم

عالم اندر غم تو غرق عزا مي بينم



همه جا نام دل آراي تو را مي شنوم

جلوه روي تو را در همه جا مي بينم



در هواي تو چنان ديده دل صافي شد

هر کجا مي نگرم ، کرب و بلا مي بينم



تو حسيني و محمد، تو حسيني و علي

بر رخت هاله اي از نور خدا مي بينم



اي ديده خون ببارکه ماه محرم

نزد خداي ، ديده گريان مکرّم است



فرمود شاه دين که منم کشته سرشک

بر زخمهاي شاه ، سرشک تو مرهم است



روز زاري ، گه ماتم ، مه اندوه و غم است

ماه اندوه و غم است



گر به دامن برود خون دل از ديده کم است

ماه اندوه و غم است



اين هلالست مگر خنجر کاري که دريد

دل عالم چو دميد



کز طلوعش ز افق جان جهان پر الم است

ماه اندوه و غم است



ماه محرم دميد از افق نيل فام

شاه مصيبت رسيد صبح طرب گشت شام



گشته زغم روزگار تيره تر از شام تار

کرده به هر رهگذر شور قيامت قيام



اين هلال نو کز افق دميد

همچو خنجرست کاسمان کشيد



هم به ديد خورد هم به دل رسيد

آب از آن بريخت خون از اين چکيد



تابيد هلال افق ماه محرم

گرديده دو عالم همه يک خيمه ماتم



بر بام جنان گشت بسي رايت غم راست

در باغ جنان سرو قد فاطمه شد خم



اي ماه محرم تو چه ماهي که هلالت

بر آل علي کرب و بلا کرده فراهم



در ياد تو از سينه دمد آه پياپي

با نام تو از ديده چکد اشک دمادم



پرسيدم از هلال که قدت چرا خم است ؟

گفتا خميدن قدم از بار ماتم است



گفتم به چرخ بهر چه پوشيده اي کبود؟

آهي کشيد و گفت که ماه محرم است



گفتم که اي سپهر بگو کاين عزاي کيست ؟

گفتا عزاي اشرف اولاد آدم است



ماه عزا و ماتم شاهي است کز غمش

غم ها تمام در دل و دل جمله در غم است



اي دل بنال زار که هنگامه ماتم است

وز ديده اشک بار که ماه محرم است



هر جا که بنگري ، همه اوضاع اندوه است

هر سو که بگذري ، همه اسباب ماتم است



اين خود چه ماجراست که از گفتگوي آن

يک شهر در مصيبت و يک ملک در غم است ؟



عالم اگر بود به تزلزل ، بعيد نيست

کاين خود عزاي مايه ايجاد عالم است



اي دل به ناله کوش که ماه محرم است

آفاق باژگونه و ايام درهم است



تنها نه فرشيان به عزايش علم زدند

از اين الم علم بر سر عرش اعظم است



گلزار دهر گشته خزان از سموم قهر

گويا ربيع ماتم و ماه محرم است



ماه تجلّي مه خوبان بود به عشق

روز بروز جذبه جانباز عالم است



عزيزان باز ايام عزا شد

لواي شاه دين از نو بپا شد



محرم آمد و ذرات عالم

عزادار شهيد کربلا شد



در اين مه به ابرو فرق اکبر

ز تيغ منقذ بي دين دو تا شد



گلوي اصغر بي شير پرخون

به روي دست بابش از جفا شد



دو دست حضرت عباس از تن

براي جرعه آبي جدا شد



چو ني نالد صغير از اين ستم ها

که بر آل نبي در نينواشد