بازگشت

دست برادر



افتاد دست راست خدا يا ز پيکرم

بر دامن حسين رسان دست گيرم
چون دست من لياقت دامان او نداشت

انداختم براه، که بردارد از کرم
بي دست من ز دست حسينم گسسته دست

اي دست حق بگير تو دست برادرم
اي دست راست رو بسلامت که تا ابد

اين خاطره وديعه سپارم بخاطرم
اي دست چپ زياري من بر مدار دست

من در هواي آب بشوق تو ميپرم

آبي که آبروي من و اعتبار تست

بر تشنه گان اگر نرسد خاک بر سرم
آب فرات نيست بمشک، آبروي اوست

بر پيشگاه آبروي خلق ميبرم
ني ني نه آبروي فرات و نه آب اوست

خود آبروي ام بنين است مادرم
مردم بحفظ ديده ز هر چيز بگذرند

من بهر آب حاضرم از ديده بگذرم
اي دست دامن تو و دست نياز من

تا همتت بعرصه ي پيکار بنگرم
در عمر خويش منتي از کس نبرده ام

اينک به ناز منتت اي دست حاضرم
ترسم تو هم ز دست روي، بي تو مشک را

آخر بدست ناوک دلدوز بسپرم



ذهني زاده