بازگشت

درد هجران


من ديوانه به هجران تو محشور شدم

بر سر حرف و زبان همه مذکور شدم

بس کشيدم غم هجران تو مدهوش ببين

که زهجران تو معروف به مهجور شدم

خاص و عام همگي طعن جنونم بزنند

شکر حق در بر احـرار تو منظور شدم

در ازل جـــرگه عشـّاق چــو شد تقديرم

بهر تأيـيد به امضاي تو منظور شدم

هـمچو آن پــير که از عشق سَـرِ دار آمد

من خريدار چنان رحلت مــنصور شدم

حـاليا بر من بــيچاره عـنايت فـرما

که دو بــاره ز ره عاشقي ات دور شدم

گر چه هر سو نگرم روي تو کـي خواهم

مـن اسيـر طمع نفسم و مزدور شدم

حاج منصور ارضي