بازگشت

در وصف نوروز كه قرين با ماه محرم شده بود


آثار بهروزي بود آئين نوروز عجم

اين روز فيروزي بود از دوره جمشيد جم



امسال ماه فروردين چون با محرّم شد قرين

اندر عزاي شاه دين در قلب ما افزود غم



بلبل ز اندوه و محن در گوش گل گويد سخن

آن بينوا در اين چمن نالد دمادم زير و بم



گلشن چو دشت کربلا گل چون شه گلگون قبا

صوت هزاران غم فزا چون ناله اهل حرم



چون موي اکبر ضيمران چون روي اصغر ارغوان

از دل برد تاب و توان با اين که باشد مغتنم



در دفتر گل هر ورق بگرفته آئين شفق

چون کشته گان راه حق از خار بيداد و ستم



هر چشمه دارد چشم تر هر گل بود خونين جگر

در ماتم فخر بشر شاه عرب مير عجم



باري در اين فصل عزا آن به که با شور و نوا

از نور مصباح هدي الهام گيرم دمبدم



شاهي که از شوق لقاء پوشيد چشم از ما سوي

آمد بدشت کربلا با اهل بيت محترم



در وادي حق اليقين سر خيل اصحاب يمين

در نينوا شد جا گزين با آگهي از کيف و کم



سر دفتر ديوان حق با حجت و برهان حق

در ساحت ميدان حق تا پاي جان ثابت قدم



در کربلاي پربلا ناگاه از سوء قضا

بنمود آهنگ غزا روباه با شير اجم



قومي فتن انگيختند خون خدا را ريختند

خاک مصيبت بيختند تا حشر بر فرق امم



سلطان ملک عز و شان با ياوران جان فشان

بنهاد پا بر فرق جان تا رايت دين شد علم



گل هاي باغ مصطفي هر يک ز طوفان بلا

در لجه خون آشنا چون گوهر اندر قعريم



داراي هر فضل و فطن شاهنشه لشگرشکن

دست علمدارش ز تن از تيغ اعدا شد قلم



ياران او را از قضا کشتند قوم بي حيا

با نيزه و تير جفا از بهر دينار و درم



خاک بلا شد بسترش آغشته در خون پيکرش

بر نيزه اعدا سرش لب تشنه آن بحر کرم



قربانيان راه عشق از بندگي با شاه عشق

در مجلس دلخواه عشق نوشند مي از جام همّ



تا کشته شد سلطان دين از تير و تيغ مشرکين

زهرا بفردوس برين شد همدم آه و ألم



کشتند ياران حسين اندر سراي عالمين

آسوده از هر شور و شين فارغ ز قيد بيش و کم



ظلمي که شد در کربلا بر عترت آل عبا

تا کي «شکيب» بينوا با چشم تر سازد رقم




شکيب اصفهاني