بازگشت

آينه ي آب



شعله ور آمد ز دود آه ابوالفضل

آينه ي آب در نگاه ابوالفضل

از جگر آب مشک ريخت بر خاک

موج عطش خيمه زد ز آه ابوالفضل
تا برد آب در حريم پيمبر

لشکر بيداد بست راه ابوالفضل
هست يقين روز حشر پيش خداوند

دست و سر و چشم و تن گواه ابوالفضل
کيست جز از ذات کردگار به محشر

تا شود از عدل، دادخواه ابوالفضل
هر سحر از درد و داغ لاله ي، خورشيد

روي به خون شسته در پگاه ابوالفضل
مي شنوم از نواي ناي حسيني

نغمه الا، ز لا اله ابوالفضل

عباس مشفق كاشاني