بازگشت

در ماتم حسين گويد



آمد عشور و در همه ماتم گرفته است

آه اين چه ماتم است که عالم گرفته است

ماه محرم آمد و بيگانه را چه غم

کاين برق غم به سينه ي محرم گرفته است
زان مانده است تشنه جگر خاک کربلا

کز خون اهل بيت نبي، نم گرفته است
زان غم که گشت آب فرات از حسين، دور

طوفان غصه در دل زمزم گرفته است
سوز دل کباب حسينش چه غم بود

مستي که خود شراب دمادم گرفته است
حلقي بريد شمر لعين کز نسيم او

بوئي است اين که عيسي مريم گرفته است
بر نيزه نيست سرخي خون از سر حسين

کآتش به جان نيزه و پرچم گرفته است
ناوک زدند بر دل طفلي که از عطش

پيکان آبدار به مرهم گرفته است
کس را مجال نطق درين داوري کجاست

روح القدس درين سخنش دم گرفته است
حلقي که تشنه ي دم آبي است چون خورد

تيغي که زهر آب زارقم [1] گرفته است
زان هر محرم است جهان تا جهان سياه

کآن آفتاب ماه محرم گرفته است
تنها نه در ميانه ي ما شور اين عزاست

کاين شور در زم













ين و زمان هم گرفته است


زين دود سينه ها که برآمد عجب مدار

گر تيرگي در آينه ي جم گرفته است


پيداست حال گريه ي شبهاي تا به روز

در سبزه زار چرخ که شبنم گرفته است


سيمرغ وار گم شد از اين غصه خرمي

کز قاف تا به قاف جهان، غم گرفته است


دنيا به دين خريد يزيد اين خري ببين

کو ترک يوسف از پي درهم گرفته است


گرزان که رو به قبله يزيد آورد چه سود

چون در به روي قبله ي اعظم گرفته است


جان يزيد کي رهد از آتش جحيم؟

کورا خدا گرفته و محکم گرفته است


نگرفت چرخ دست کسي را به يک دم آب

کودست صد هزار چو حاتم گرفته است


چرخ فلک که خاک ره او نمي برد

خود را چنين بلند و معظم گرفته است


از يار منت کرم خاندان اوست

پشت فلک که همچو کمان خم گرفته است


زال سپهر خون جگرگوشه اش بريخت

شيري که صد هزار چو رستم گرفته است


پيوسته گر چه کار اجل صيد کردن است

صيدي چنين به دام فنا، کم گرفته است


يا رب به نور مرقد شهزاده يي کزو

شمع مراد، شبلي و ادهم گرفته است


کز لطف اهل بيت نبي ياوريش ده

«اهلي» که گوشه از غم عالم گرفته است



پاورقي

[1] ارقم: مار پيسه- مار سپيد و سياه.


اهلي شيرازي