بازگشت

در سوگ حسين


تنها نه بر مصيبتش انسان گريسته

هر ممکني به موجب امکان گريسته

نوح از تنور سينه بر آن کشتي نجات

آتش به جان فکنده و طوفان گريسته

طوفان نهفته قلّه سينا به قعر نيل

زين غصّه بس که موسي عمران گريسته

جان نبي بر آن تن بي سر گداخته

چشم علي بر آن تن عريان گريسته

ميزاب سان ز ديدي زمزم به حال او

حجر و حطيم و کعبه و ارکان گريسته

زآن زخم چون ستاره بر آن جسم چون سپهر

خورشيد و ماه و زهره و کيوان گريسته

رنگين ز خون هنوز بُوَد دجله و فرات

زهرا ز بس بر آن لب عطشان گريسته

بر حال اهل بيت خود از درد بي کسي

در تن چو سر نداشت ز شريان گريسته