در راه كربلا
شاه سوي کربلا آيد همي
بوي خون از دشت ها آيد همي
کربلا دام بلا و ماتم است
صيد بين سوي بلا آيد همي
گرگ طبع خولي و چاه تنور
يوسفي بنگر کجا آيد همي
کربلا گهواره و بر دامنش کودکي
سيمين لقا آيد همي
اکبر و اسماعيل و ليلا هاجر است
هاجر اينجا با فدا آيد همي
تا «حسان » بر لب بود نام حسين
اشک و خون از ديده ها آيد همي