بازگشت

در توسل به معشوق عالمين اباعبدالله الحسين



جان رابطه اي با لب مرجان تو دارد

دل زندگي از چشمه ي حيوان تو دارد

هر لحظه پيامي رسدم از تو که با دل

ايماي خوش نرگس فتان تو دارد
ز آشفتگي خاطر هر کس که بپرسم

سوداي سر زلف پريشان تو دارد
از باغ مران بلبل افسرده ي خود را

عمري است که خو، با گل و ريحان تو دارد
صد قافله ي دل مي رسدت هر دم و ساعت

سري است نهان در گه و ايوان تو دارد
اي يوسف مصري چه حديثي است در آن شهر

هر دلشده دل در شکرستان تو دارد
اي خسرو خوبان جهان شاه شهيدان

دل آرزوي روضه ي رضوان تو دارد
سرو تو علي اکبر و اصغر گل و فردوس

کي چون گل و چون سرو و گلستان تو دارد؟
شمع تو رخ ماه بني هاشم و قاسم

کي طاق فلک شمع شبستان تو دارد
گر اکبر ناکام کند آب تمنا

در دل، هوس لعل بدخشان تو دارد
عبدالله اگر آمده از خيمه به مقتل

در سر هوس طلعت رخشان تو دارد

آيتي بيرجندي