خواب آب(حضرت علي اصغر عليه السلام)
شمع سان پروانهها گشتند آب از تشنگي
بر لب دريا ز کف دادند تاب از تشنگي
اي دريغا! اي دريغا! سوختند و سوختند
ماه رويان همچو قرص آفتاب از تشنگي
کودک شش ماهه در دامان مادر بارها
گشت همچون ماهي دريا کباب از تشنگي
ديدهي دُردانهي زهرا اگر آيد به هم
لحظه لحظه آب ميبيند به خواب از تشنگي
لالههاي داغدار بوستان بوتراب
سينه بنهادند بر روي تراب از تشنگي
طايري بي بال و پر جان داده زير خارها
بر لبش مانده نواي آب آب از تشنگي
هر چه او را در بيابان ميزند زينب صدا
نيست در لعل لبش تاب جواب از تشنگي
تا دهان خشک خود را با گلابي تَر کند
نيست حتي در گِل چشمش گلاب از تشنگي
آفتاب کربلا شد دود در چشم حسين
r>r>
داشت از بس در وجودش التهاب از تشنگي
آب هم تا حشر، ميثم! از پيمبر شد خجل
بس که ديدند آل پيغمبر عذاب از تشنگي
غلامرضا سازگار