بازگشت

خطبه آتشين زينب در كوفه




حال در کوفه ، زينب کبري

هست ناظر به حالت آنها



که زنان آه وناله مي کردند

غرق در ماتم وغم ودردند



نيز مردان کوفيان ،گريان

از چنين حادثه ، همه نالان



ناگهان زينب غمين آمد

يک نهيب شديد، آن جا زد



زينب آمد در آن زمان به خروش

گفت : اي کوفيان ، همه خاموش



با چنان نغمه اي که او سر داد

زنگ ها نيز از صدا افتاد



بعد از آن رو سوي خدا بنمود

سينه با ياد ايزدش بُگشود



سپس او رو به سوي مردم کرد

با دلي پاک وسينه اي پر درد



گفت اي کوفيان پر نيرنگ

همه بي بهرگان از فرهنگ



همه از غيرت و حميّت ، دور

پيش چشمان ما همه منفور



همگي چاپلوس ومکاريد

مردمي خائن و فسونکاريد



جز دروغ و خصومت و کينه

نيست در بين مردم کوفه



توشه اي بد در آخرت داريد

چون همه مردمي تبهکاريد



همه پيمان خويش ، بشکستيد

پاي ديوار کهنه بنشستيد



تا فروريخت روي سر، ديوار

مي شود بسته نيز راه فرار



حال ، گريان شديد بهر حسين !

بعدِ مرگش کنيد شيون وشين



دلتان جملگي چنان سنگ است

اين جنايت چو لکه ننگ است



گر، گريبان خويش ، چاک کنيد

لکه را کِي توان ، که پاک کنيد



خواهم از درگه خداي جهان

ديده هاتان همي شود گريان




اقدس كاظمي