بازگشت

چشم را فرمود




چشم را فرمود: دارم از تو چشم

تا ز پيکان عدو نائي به چشم


گر چه بندد تير راه ديدنت

حق چنين خواهد به خون غلطيدنت
چشم زخم عاشقان در راه عشق

نيست جز دلخواه شاهنشاه عشق
گر نهد تير حوادث پا به چشم

دردمندان ميدهندش جا به چشم
تا بشويد چهره ي عاشق ز خون

نرگس عاشق همان به لاله گون

صابر همداني