بازگشت

پاس حريم كعبه



زان ماتمي که کرد سيه پوش، کعبه را

جاريست خون ز ديده ي پر جوش، کعبه را
با جشم دل به کعبه نظر کن که بنگري

با ماتمي بزرگ، همآغوش کعبه را
پاس حريم کعبه کشيدش به کربلا

آنکس که بود زينت آغوش، کعبه را
اي خاک کربلا که به معيار آبرو

تنها تراست پاس فرادوش، کعبه را:
گر در تو بارور نشدي نهضت حسين

مي رفت تا کنند فراموش، کعبه را

هفتاد و دو ذبيح ترا خفته در برست

گر بود يک ذبيح در آغوش، کعبه را
زان جلوه يي که در تو جمال ازل نمود

کرد از يکي مشاهده، مدهوش کعبه را
(واحد) به پاس حرمت آن پاک نهضتست

بيني اگر مدام سيه پوش کعبه را

اکبر دخيلي (واجد)