بازگشت

بوي تو


اينجا قدم قدم ، همه پيچيده بوي تو

بوي نگاه زينب و بوي گلوي تو

شنهاي شعله ور شده را لمس مي کنند

انگشت هاي القمه در جستجوي تو

اسلام را قدم زده اي سوي کفرشان

کفار قبل از اين که بيايند سوي تو !

تو ماندي از زمين و نماندي از آسمان

خون از گلوت رفت و نرفت آبروي تو

من دارم آب مي شوم از شرم ؛ آن زمان ـ

حتي نبوده آب براي وضوي تو

جز آسمان براي تو جايي نمانده بود

آنجا که کفر مي وزد از چارسوي تو ...