بازگشت

بهار خون




عالم ز انقلاب تو با عشق آشناست

در پرتو جمال تو دلدادگي به پاست



صد شعله از فروغ تجلي زبانه زد

در سايه سار خون تو اين دشت با صفاست



بيداري و شهامت ايمان جوانه زد

از دولت ِ کريم تو آزادگي به پاست



هر جا گلي است تازه ز آب ديار توست

گل غنچه هاي کوي تو آذين ِ هر سراست



رسوا زکربلاي تو سُفيانيان دون

راز همه سياه دلان از تو بر ملاست



کاخ ستم به لرزه و بيداد، سر به زير

بت پيشه خوار و عاکف بت خانه بي نواست



تا حشر، نخل هاي ديانت ، فراز سر

همواره نام و جلوه معشوق پُرجلاست



هر، مَه ْ مَه ِ محرم و هر سينه جاي تو

هر روز، روز اشک ، و هر جاي سراي تو




سيد محمد شفيعي