بازگشت

ديدن عجايب مرد اسدي


مردي از بني اسد كه پس از حركت لشكر كوفه از ميدان جنگ كربلا ديدن كرده بود مي گفت: من در پيرامون آن بدن هاي به خون آغشته انوار فروزاني ديدم كه از هر طرف روشني داشت و ارواح پاكي كه پيرامون آن ابدان پاك را گرفته بودند.

در آن ميان شيري مهيب را ديدم كه در ميان بدن هاي متلاشي شده حركت مي كند. خود را به بدن مقدس امام عليه السلام رسانيد و خود را به خون او آغشته كرد و به بدنش چسبيد.

اين حيوان فرياد مي زد و ناله ها داشت. من از اين وضع ترسيدم، زيرا هرگز چنين منظره اي را نديده بودم كه حيوان درنده اي با بدن هاي پاره پاره شده اين گونه رفتار كند. و مي گويد: در گوشه اي خود را مخفي كردم تا بنگرم عاقبت چه كاري


انجام خواهد داد. هر چه نگريستم از شير درنده جز فرياد و ناله چيزي نديدم. اين مرد گويد: چيزي كه موجب تعجب من شد اين بود كه در هنگام نيمه شب شمع هاي فروزاني ديدم كه زمين را فراگرفته و فرياد و ناله از هر سو به گوش مي رسيد. [1] .


پاورقي

[1] چهره ي خونين، ص 387، مدينة المعاجز، ص 263.